امروز، در راه مرکز استان به یکی از شهرستان ها، یه آقای روستایی که همراه زنش و اون پشت، نشسته بود، با راننده که اون هم اصالتاً، اهل روستا بود، هم صحبت شدن و تا مقصد، یه ریز در مورد نحوه نگهداری گاو و گوساله و گوسفند و زادو ولدشون و حتی در مورد رژیم غذایی و خوراکشون که یونجه بهتره یا کاه یا ترکیبی از چندین دانه و کلاً، موضوعات مربوط به شیوه دامداری و فروش شیر و فراورده های دامی و اینجور چیزها حرف زدن؛ من از بعضی از حرفاشون و اصطلاحاتشون، سردرنیاوردم و از اینکه مجبور بودم این حرفایی رو که به ناچار و به جهت قرار گرفتن در چنین فضایی بشنوم که اصلاً به دردم نمی خوردن و مزاحم مطالعه رومه هم می شد، کمی عصبی شدم؛ نزدیک شهرستان، به شوخی و با ملایمت، طوری که ناراحت نشه، بهش گفتم:.

Comparative Education هم ,بود، ,یه ,اون ,حرف ,رو ,این حرفایی ,حرفایی رو ,رو که ,بودم این ,مجبور بودممنبع

روز جراحت عدالت...

دندان درد عجیب سردبیر...

دلنوشته های یک کارگردان در اول سال...

راه اندازی رستوران، با پول شبهه ناک تکدّی گری...

اعتماد...

انتظار بیجا... (با سیه دل، چه سود گفتن وعظ؟!نرود میخ آهنین در سنگ.)

سرنوشت مشابه...

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شرکت نیکتاز پلیمر آذین ملکه چت جالب ترین ها تخفیف رینگ فروش انواع قطعات هپکو اخبار بچه های بالا خرید اینترنتی کیسه جاروبرقی خرید پوستر سه بعدی مدرن ارزان آپشن خودرو | گندم کار