توی مسافرت سه چهارساعته، کنار هم نشسته بودیم. می گفت: کار اصلیم، پول گرفتن از اینو اونه؛ شما باسوادا، بهش می گین تکدّی گری. می گفت: بعضی وقتا، چیزمیز هم بلند می کنم؛ رسماً، ِ نیستما؛ بد تو دلت راه ندی یه وقت. ازش خواستم کمی از سوابقشو بهم بگه. گفت: سوابق، واسه چی؟ می خوای استخدامم کنی؟ گفت: باشه می گم؛ یه بار، توی یکی از شهرستان ها، یه مرده ای رو می بردن؛ یه فرش نفیسی هم روی تابوتش انداخته بودن؛ رفتم قاطی اونا شدم و در فرصت مناسبی، فرشه رو برداشتم؛ لوله کردم و با اعتماد به نفس تمام، راه افتادم؛ یه پنجاه قدمی که رفته بودم، یه نفر به پشتم زد و گفت: داداش شما زحمت نکشید؛ ما خودمون می بریم و فرشه رو ازم گرفت؛ ای بخشکی شانس. یه بار هم یه مرغ سفید چاق و چلّه ای رو از یکی از محله های قدیمی، شکار کردم! و با خودم بردم خونه؛ مرغه رو پرتش کردم داخل تنور مطبخ و درشو گذاشتم و رفتم خستگی درکنم؛ یه ساعتی نگذشته بود که با صدای بم کوبه در خونه، از خواب بلند شدم؛ یه مأمور بود؛ می گفت: یه نفر دیده که شما یه مرغ سفیدی رو یدین و آوردین خونه. می گفت: خونه اتو باید بگردم. چاره نداشتم؛ گفتم: خب، بیا بگرد؛ من، هیچ مشکلی ندارم؛ من، یه مرغی دارم توی خونه؛ ببین اگه فکر می کنی اونه، من حرفی ندارم؛ می تونی ببری.


Comparative Education یه ,رو ,هم ,توی ,ای ,مرغ ,می گفت ,یه مرغ ,یه نفر ,و با ,کردم ومنبع

روز جراحت عدالت...

دندان درد عجیب سردبیر...

دلنوشته های یک کارگردان در اول سال...

راه اندازی رستوران، با پول شبهه ناک تکدّی گری...

اعتماد...

انتظار بیجا... (با سیه دل، چه سود گفتن وعظ؟!نرود میخ آهنین در سنگ.)

سرنوشت مشابه...

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عـــا شـــــقـــــا نـــــــــــــــــــــــه Sabrina2nw Situs گروه مجستیک الکترونیک اهنگ جدید 96 نصب و راه اندازی ویپ - خدمات ویپ - پشتیبانی ویپ شریانک معرفی بهترین محصولات مشاوره خانواده خرید و فروش باغ ویلا در شهریار