مسافر تهران بودم؛ کنارم، یه نوجوانی نشسته بود؛ من، هنوز هم طرفدار نشستن در کنارِ پنجره و لذّت بردن از منظره بیرون هستم؛ چه اتوبوس باشه؛ چه هواپیما؛ اون روز هم، طرف شیشه نشسته بودم؛ مثل من، زیاد حرف نمی زد؛ کمی، افسرده به نظر می رسید؛ به نظرم، رفتارش عادی نبود؛ بعد از یه مسیری، نگاهم به کف دستش افتاد؛ ولو شده بود و کاملاً به صندلی اتوبوس، تکیه کرده بود؛ سرش افتاده بود و کف دستش، رنگی بود؛ ازش پرسیدم: چرا اینجوری شده دستت؟ چیزی شده؟» حرف نزد؛ با حرکات چشمانش، تأیید کرد که چیزی شده؛ اون یکی دستش، یه قوطی پلاستیکی خالی قرص بود؛ از دستش، گرفتم و فهمیدم قرصارو ریخته کف دستش و لحظاتی رو احتمالاً نگه داشته تا فکر! بکنه و بعد، تصمیم خودشو گرفته و بعداً هم که همه صدتا قرصو بالا انداخته؛ رنگ کف دست هم مال روکش قرص بوده. من چون مدتی رو در داروخونه کار کرده بودم، داروهارو کم و بیش می شناختم؛ اون قرص، در داروخونه ها، معمولاً در شکل های 10 میلی گرمی، 20 میلی گرمی و 40 میلی گرمی وجود داره؛ اون پسر، 40 میلی گرمیشو انداخته بود؛ یعنی 100 تا قرص 40 میلی گرمی. من فهمیدم که قصدش، خودکشی بوده.


Comparative Education میلی ,بود؛ ,اون ,کف ,هم ,قرص ,میلی گرمی ,40 میلی ,بود و ,کف دستش ,در داروخونهمنبع

روز جراحت عدالت...

دندان درد عجیب سردبیر...

دلنوشته های یک کارگردان در اول سال...

راه اندازی رستوران، با پول شبهه ناک تکدّی گری...

اعتماد...

انتظار بیجا... (با سیه دل، چه سود گفتن وعظ؟!نرود میخ آهنین در سنگ.)

سرنوشت مشابه...

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

در مورد بهداشت محیط چی میدونین؟!؟! خرید حوله زیبا دانلود فیلم سریال ایرانی جدید 97 پاورپوینت های دانش آموزی درسی و دانشجویی دنیای از خوشمزه ها قیمت ریموت کنترل جرثقیل ups پیک من پایگاه مقاومت بسیج شهید قره چال نقده لوازم یدکی لودر ولوو