دوستان لطف می کردند! برای ایجاد یک تنوع غذایی و تهیه غذایی خوشمزه، کفترچاهی می گرفتند؛ در کنار سایر دوستانی که سهم همه اونارو می دادن، بـــرای من هم هر چنــدروز یک بار، ســه تا کبوتر چاق و چله می آوردند.
دلنوشته های یک کارگردان در اول سال...
راه اندازی رستوران، با پول شبهه ناک تکدّی گری...
انتظار بیجا... (با سیه دل، چه سود گفتن وعظ؟!نرود میخ آهنین در سنگ.)