چند سال پیش، فرصتی شد تا در مراسم یادبود یکی از مشاهیر فقید عصر حاضر، حضور داشته باشم؛ در پایان برنامه، از فرزند ارشد خانواده، کلی تقدیر و تشکر کردند؛ هدایای نفیسی، اهداء شد؛ بسیاری از مهمان ها، یکی پس از دیگری و ضمن اهدای هدایا، عکس انداختن باهاش. برنامه که تموم شد و همه پراکنده شدن، من هم مثل بقیه، از سالن بیرون اومدم و مثل تعداد معدودی از دعوت شدگان، کنار خیابون ایستادم و منتظر تاکسی موندم؛ خیلی از مهمونا که ماشین شخصی داشتند، سوار ماشیناشون شدن و رفتن.

Comparative Education مثل ,یکی ,معدودی ,اومدم ,دعوت ,ایستادم ,بیرون اومدم ,سالن بیرون ,از سالن ,بقیه، از ,اومدم ومنبع

روز جراحت عدالت...

دندان درد عجیب سردبیر...

دلنوشته های یک کارگردان در اول سال...

راه اندازی رستوران، با پول شبهه ناک تکدّی گری...

اعتماد...

انتظار بیجا... (با سیه دل، چه سود گفتن وعظ؟!نرود میخ آهنین در سنگ.)

سرنوشت مشابه...

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شرکت باربری حمل اثاثیه منزل دراصفهان آپشن خودرو | گندم کار http://tebmedtourism.com/ interior-design12 انیمیشن های گوناگون برای زیبا سازی وبلاگ و سایت تدریس خصوصی دانلود رایگان ایران پوستر دیواری بادوام و ارزان دانلود آهنگ جدید تعاونی ورزشکاران و شطرنج بازان آذربایجان شرقی