چندسال پیش، یه آشنایی رو انداخته بودن زندان؛ وضعیتش، طوری بود که دادستان، ملاقات با زندانی رو به خاطر حُسن جریان بازپرسی، ممنوع اعلام کرده بود و فقط، نزدیکانش که در قانون هم مشخص شده، اجازه ملاقات داشتن که البته بعدها، در یکی از شعب تجدیدنظر، رأی قبلی تعدیل شد و درنهایت هم تبرئه اش کردن. اون روز، تصمیم گرفتم برم ملاقاتش؛ یه دوست دیگه ای هم داشتم در بخش اداری همون زندان که از کارمندان ارشد مجموعه بود؛ راحت بودم باهاش؛ بهش گفتم: من به عنوان برادر اون زندانی، می خوام بیام ملاقاتش. گفت: شوخی نکن؛ تو که برادر اون نیستی. گفتم: بله، نیستم؛ من هم نگفتم برادرش هستم؛ من گفتم: به عنوان برادرش. گفت: اگر قصد ملاقات داری باهاش، باید درخواست کتبی بدی تا با دستور یک مقام قضایی، مثل: قاضی ناظر زندان، قاضی پرونده یا رییس زندان، از ملاقات بهره مند بشی و قاضی شعبه اگه موافقت کرد، می تونی ملاقات داشته باشی و این کار، واسه خودش یه پروسه ای داره و ممکنه درنهایت قبول هم نکنن.


Comparative Education هم ,قاضی ,گفتم ,یه ,اون ,درنهایت ,با زندانی ,برادر اون ,ملاقات با ,به عنوان ,قصد ملاقاتمنبع

روز جراحت عدالت...

دندان درد عجیب سردبیر...

دلنوشته های یک کارگردان در اول سال...

راه اندازی رستوران، با پول شبهه ناک تکدّی گری...

اعتماد...

انتظار بیجا... (با سیه دل، چه سود گفتن وعظ؟!نرود میخ آهنین در سنگ.)

سرنوشت مشابه...

مشخصات

آخرین جستجو ها

خندوانه kamputer دانلود برای شما rylieyuxbw736 homepage بهترین مرکز تعمیر ریموت کنترل جرثقیل نمایندگی تخت بادی، تشک بادی، قایق بادی، چادر مسافرتی، اسباب بازی بادی قالیشویی آموزشگاه اشپزی کانون منتظران مهدی عج مقاله های من در رز بلاگ