از کتابفروشان قدیمی استان آذربایجان غربی بود؛ چند سال پیش بود؛ یه روز دیدم خیلی آشفته است؛ به نظرم اومد با کسی دعواش شده؛ حدسم درست بود؛ رفتم ازش پرسیدم: قضیه چیه؟ با کسی، حرفت شده؟ گفت: یه نفر اومده بود دو، سه میلیون تومن کتاب می خواست ازم. گفتم: خب از این بهتر که نمی شه؛ شما همچین فروش کتابی نداشتین تا حالا. گفتم: شما که قیمت کل کتابای قفسه ات، پنج، شش میلیون تومن بیشتر نمی شه، خرید دو، سه میلیونی خیلی عالیه.

Comparative Education بود؛ ,خیلی ,دو، ,سه ,نمی ,گفتم ,دو، سه ,حالا گفتم ,تا حالا ,نداشتین تا ,کتابی نداشتینمنبع

روز جراحت عدالت...

دندان درد عجیب سردبیر...

دلنوشته های یک کارگردان در اول سال...

راه اندازی رستوران، با پول شبهه ناک تکدّی گری...

اعتماد...

انتظار بیجا... (با سیه دل، چه سود گفتن وعظ؟!نرود میخ آهنین در سنگ.)

سرنوشت مشابه...

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شفا ماینینگ شبکه ای نوین آی تی موبایل مشعل هستی دانلود بیوشیمی پایه و بالینی سلامتی فارسی آموزش کامل فارکس تهویه نوین ایرانیان دیوونه بازی های لپ لپی