عزیزی رو از دست داده بودم؛ شام غریبانش، بلند شدم رفتم یه غذایی بگیرم بیارم برای مهمونا؛ آخرشب بود؛ رفتم به یه کبابی؛ گوشت چرخکرده داشت اما آماده و سیخ کرده اشو نداشت و تموم شده بود؛ ازطرفی دیگه، شاگردش هم رفته بود و کمکی نداشت؛ گفت: گوجه فرنگی نداره. بهم گفت: خودم کباب هارو حل می کنم و سریع، کارشو شروع کرد و تکنفره، کباب های زیادی رو سیخ کرد. رفتم از یخچال، چندتا نوشابه بزرگ ورداشتم و داخل پلاستیک کردم.


Comparative Education سیخ ,کباب ,یه ,بود؛ ,رو ,کنم ,و سریع، ,کنم و ,می کنم ,حل می ,سریع، کارشومنبع

روز جراحت عدالت...

دندان درد عجیب سردبیر...

دلنوشته های یک کارگردان در اول سال...

راه اندازی رستوران، با پول شبهه ناک تکدّی گری...

اعتماد...

انتظار بیجا... (با سیه دل، چه سود گفتن وعظ؟!نرود میخ آهنین در سنگ.)

سرنوشت مشابه...

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید ترازو پند ارزان Teaganddf7 House فیلم وب وبلاگ بستام یا هو... آریاناپارس film کسب درآمد اینترنتی فروشگاه اینترنتی تمامی سریال های ترکی